نویسنده: هاینریش بل
مترجم: محمدتقی فرامرزی
از متن کتاب:
دقایقی پیش از پایان کنفرانس و پیش از رای گیری در جلسه حساس نهایی، ترس، ناگهان از او رخت بربست و جایش را کنجکاوی گرفت. وقتی با مصاحبه های گریپذیر مواجه شد، شاد بود و از سهولت و روانی بیانش در شگفت شده بود: رشد، توسعه، مصالحه، استقلال در تعرفه بندی، همبستگی منافع، نگریستن به گذشته، نگریستن به آینده، زمینه های مشترک روزهای نخست - که امکان نشت پاره ای جزئیات مربوط به زندگی شخصی و نقشش در پی ریزی مطبوعات دموکراتیک را فراهم می آوردند - مزایا و خطرات بلند پایه بودن، نقش گرانقدر نیروی کارگران و اتحادیه های کارگری، و مبارزه شانه به شانه به جای مبارزه رویاروی. بیشتر سخنانش حتی برای خودش متفاعد کننده جلوه می کردند. هر چند تحلیل های صریح رولف و پیشگویی های ناگوار کورتشده، علیرغم مقدمات اساسا متفاوتی که شالوده آنها را تشکیل می داد، رفته رفته اعتبار بیشتری پیدا می کردند. او از اشارات تلویحی به تاریخ، حتی به هنر، به کلیساهای جامع و به منتسل، بیسمارک و وان گوگ که نیروی اجتماعی (و یا شاید نیروی سوسیالیستی اولیه) و اشتیاق رسولانه شان مفر خود را در هنر یافته بود، لذت می برد.
سینمای ایران با ظهور فیلم سازان جوان در حال پوست اندازیست ،گویی خونی جدید در رگ هایش جاری شده است.
فیلم متری شیش و نیم تازه ترین ساخته سعید روستایی کارگردان جوان سینماست،فیلمی که تحسین بعضی از منتقدان و تماشاگران را برانگیخت و هم در گیشه موفق بود.
فیلم با پس زمینه اجتماعی به موضوع مواد مخدر می پردازد.
نقد های تخصصی فیلم را شاید در سایت های نقد توسط منتقدین دیده باشید اما این نقد از اون نوع نقد ها نیست و ادامه ای است بر نقد های تخصصی و نقدی بر شیوه نگرش فیلمساز.
1-در سکانس های مختلف فیلم ،صمد،جناب سرگرد آگاهی(پیمان معادی) با سر و صدا می خواهد ثابت کند یک پلیس اصیل ایرانی است،چهره ای که به شخصه تا به حال از پلیس ایرانی ندیده بودم.
2-استفاده از نابازیگران و یا روشنتر بگویم معتادان واقعی به تعداد بسیار زیاد نکته جالب فیلم است،کسانی که قبل از ورود به بازداشتگاه به شدت تحت بازرسی قرار می گیرند که مبادا به همراه خود چیزی را وارد مکان بعدی کنند.
3-در دقایق اولیه فیلم تاکید بر نقش فردی به نام ناصر خاکزاد در تولید و پخش شیشه می شود و کاراکتر ها هم نهایت می گویند این فقط یک نام است و هیچ وقت ناصر خاکزاد را ندیده اند.اما بعد از دستگیری یکی از خرده فروشان مواد به نام رضا،او طی بازجویی اقرار می کند که ناصر خاکزاد را نمی شناسد و هرگز او را ندیده اما بعد از سوال های سرگرد صمد،او بسیار راحت فردی را به نام حسن گاوی معرفی می کند که صبح روز بعد با چند نفر قرار است شیشه به ژاپن ترانزیت کنند!
4-در طی فیلم گفته می شود ناصر خاکزاد خود اصلا مواد نمی فروشد و به طور مستقیم در این کار شرکت نمی کند و پخش و توزیع مواد در اختیار زیر شاخه های او است اما در حین بازرسی خانه ناصر 6 کیلو مواد مخدر شیشه به راحتی یافت می شود آن هم در حالی که ناصر خاکزاد آن شب خود کشی کرده.
گویا این حجم از مواد صرفا برای دستگیری و اعدام ناصر در آپارتمان جاساز شده بود و دلیل دیگری نداشت.
ناصر خاکزاد بعد از دستگیری علاوه بر اموال خودش سایر اموال خانواده اش هم مصادره می شود،اما یک نکته اینجاست ،افرادی که در انجام اعمال مجرمانه دست دارند و از این راه پول می سازند همیشه سعی می کنند کوچکترین رد پایی به جا نگذارند وگرنه خیلی زودتر از کشف جرم اصلی،ممکن است برای فعالیت های مشکوک دستگیر شوند.
کسانی که ناصر به خارج فرستاده تا تحصیل کنند بعد از مدت کوتاهی از دستگیری او به ایران بر میگردند و خانواده هم مجبورند به خانه قبلی شان (تویله آخر کوچه بن بست) برگردند.
دیالوگ های غیر واقعی و فانتزی فیلم نیز کم نیستند،دیالوگ های قشنگی که فقط در کتابها یافت می شوند نه در صحبت های روزانه افراد.
نویسنده :
کریستوفر فرانک |
مترجم لیلی گلستان
دانلود از پیکوفایل (PicoFile)
او فارغ از تحصیل ام بی ای و دکتری فلسفه اقتصاد از دانشگاه سنت گالن سویس است.
دوبلی از موسسان بزرگ ترین فراهم آورنده ی خلاصه ی کتاب و عمده شهرت او به خاطر تألیف کتاب هنر شفاف اندیشیدن است که خیلی سریع به موفقیت دست یافت و درصدر جدول کتاب های پر فروش آلمان قرار گرفت.
کتاب هنر شفاف اندیشیدن توسط عادل فردوسی پور، بهزاد توکلی و علی شهروز ترجمه شده است.
مدتی قبل عده ایی از دختر و پسر های پولدار تهرانی با ایجاد صفحه ایی در اینستاگرام و قرار دادن تصاویری از وسائل گران قیمت ماشین های لوکس پارتی های خانگی و . اقدام به خود نمایی کردند . صفحهی بچهپولدارهای تهران» در سایت اینستاگرام سرو صدای های زیادی در شبکه های اجتماعی به پاکرده که با واکنشهای مختلف و اغلب تندی از سوی کاربران ایرانی مواجه شده است.
برای مثال: مینا خانی هنرمند و از فعالان اجتماعی در صفحهی فیسبوک خود نوشته است:
کثافت از مرحلهی فاصلهی طبقاتیِ دهشتناکِ موجود در تهران گذشته. کثافت به مرحلهای رسیده که بچه پولدارهای تهران پیجِ رسمی» بزنند. پیجِ رسمی بزنند و هلب هلب از کثافت موجود در زندگیشان در کشوری که کمر طبقهی فرودستش از تحریم ها شکسته عکس آپ» کنند. که چی مثلن؟ که عقدههای حقارت خودشان به تیراژهای چند صدهزاری را بزنند توی صورت کسانی که هشتشان گروی نهِ گردنشکستهشان است. بله بله! شما هم در قلبِ تهرانِ عاصی جکوزی و فیلان دارید و بقیه ندارند. آفرین! تهوع عبارتیست عاجز؛ از بیان آنچه در گلوی آدم بعد از دیدن این عکسها بالا و پایین میرود.
تازه به دوران رسیدهها یا نوکیسهها اغلب عناوینی است که کاربران این شبکه اجتماعی برای کسانی که عکسهای خود را در این صفحه به اشتراک گذاشتهاند به کار برده شده است.
به نقل از المانیتور (سایت خبری آمریکایی که صرفا به اخبار تحلیلی خاورمیانه میپردازد و ترجمه بخشهایی از این مقاله در سایت تابناک آمده) : شاید در اینجا گمان کنید، مجموعهای از تصاویر ثروتمندان یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس، جایی مانند امارات متحده عربی را میبینید؛ به واقعیت نزدیک شدهاید، ولی باید از خلیج فارس بگذرید تا به ایران برسید. المانیتور با این مقدمه به خودنمایی گروهی از ثروتمندان تازه به دوران رسیده ایران در فضای مجازی پرداخته است. هولی داگرز در ادامه این گزارش نوشته: این تصاویر نشان دهنده زندگی پسران و دختران طبقه خاصی در ایران است که میتوان آنها را یکدرصدیهای ایران نامید و این در شرایطی است که رسانههای غربی پر از کلیشههای عجیب و غریب از زندگی در ایران است. فهرست این کلیشه ها البته بی پایان است.
جدیدا یک پستی در فیس بوک این بچه پولدار های تهرانی قرار داده شده که بنده قسمتی از آن را میگزارم : [هرچقدر هم که ریچ کیدز شویم، متاسفانه هنوز نمی توانیم اکسیژن مان را از اکسیژن عموم این مردم حقیر جدا کنیم و دیوار بینمان را تا آسمان بالا ببریم. مردمی که هدف را گم کرده اند و هدف گیری بلد نیستند. این اختلاف طبقاتی، فقط اختلاف مالی نیست. شکاف بین فهم و نفهمی هم هست.]!
پ.ن : به دادمان برسید !
عکس های از ریچ های تهرانی
کشوری داریم مثل بحرین که کلا شتر دیدی ؟ ندیدی !
نگاهی که به اوضاع این بهار عربی میکنم بیشتر یاد برف و بوران زمستان میوفتم تا بهار! البته چون این کشور های عربی فقط تابستان دارن شاید نمیدونن فرق بهار و زمستان رو . البته نباید یادمون بره که این دوستان به قصد بهار انقلاب کردن ولی بهار تموم شده بود زمستون نصیبشون شد ! اشکالی نداره ! ایشالا انقلاب بعدی یاد بگیرن که کلاه سرشون نره البته اگه داعش و القائده و غیره بزارن زنده بمونن .
اما چیزی که خیلی توجه من رو جلب کرد توی سرخط خبرها(!) جنبش ن افغان بود که برای به قتل رسیدن یک زن افغان انقدر فعال و قدرتمند ظاهر شد. شاید این ن خیلی وقته منتظر یک رویدادی هستن که بریزن به خیابان و حق رو طلب کنن . حالا هم که این اتفاق افتاده دیگه هر روز به بهانه ای میان خیابان.
بعله از اتاق فرمان اشاره میکنن که عید نوروز رو تبریک بگم.
دوستان سال جدیدتان پیروز .
امسال کمترین حس نوروزی رو دیدم گویا مردم نمیخواستند نوروز بیاید شاید میترسیدن ترس از جیب های خالی.
اما یک چیزی که کلا توجه بنده رو جلب کرد ( چقد توجه بنده جلب میشه !) تبریک های نوروزی بود آنهم در چند برنامه و چند جای مختلف اما همه یک چیزشان مشترک بود . سال نو رو به همه فارسی زبانان تبریک میگم!
پس به بقیه زبان ها تبریک نمیگی عمو ؟! اگه منظورت از فارسی زبان ایرانی باشه که ایران 15 میلیون نفرش فارسه و بقیه غیر فارسن !
این قصه سر دراز دارد بگذریم .
تا دیدار بعدی بای بای
داستان عشق رابعه بنت کعب از شاعران مشهور قرن چهارم رو می توانید در کتاب<<داستان های دل انگیز>>نوشته ی دکتر زهرا خانلری (کیا) بخوانید,ولی چگونه رودکی موجب مرگ رابعه می شود؟اوضاع از این قرار است!
رابعه عاشق بکتاش ,غلام برادرش حارث می شود که داستان مفصلی دارد و اشعار زیادی در این باره می سراید.روزی رابعه به رودکی شاعر برمیخورد و شعر ها را برای یکدیگر میخوانند,رودکی از عشق رابعه به بکتاش خبردار می شود. مدتی بعد در دربار شاه بخارا که حارث هم حضور دارد رودکی اشعار رابعه را برای شاه می خواند و داستان عشق رابعه به بکتاش را تعریف می کند.این موضوع برای حارث گران تمام می شود و غیرت خرکی اش به جوش می آید و دستور می دهد که خواهرش را در حمام رگ بزنند و بکشند. رودکی در این میان ظاهرا بی تقسیر بود و از حضور حارث در مجلس شاه بخارا خبر نداشت!!
شرح : ندارد !
درباره این سایت